به گزارش مشرق، روزنامه «رسالت» در سرمقاله شماره امروز خود به قلم حامد حاجی حیدری نوشت:
* قضیه - گفته میشود که برخی نخبگان سیاسی بر سر استمرار ریاست جمهوری دکتر حسن روحانی توافق کردهاند، و این منظور را از طریق «بازی گزینههای ظاهری» همچون دور دوم عالی مقام اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی، پیش خواهند برد (چنان که در خاطرات حاج آقا آمده). برآوردها این است که آنها شهر را شلوغ خواهند کرد یا زمینه را برای «پولیتیک گریه» همچون دور دوم عالی مقام محمد خاتمی، فراهم خواهند آورد، تا نهایتاً دکتر حسن روحانی، بار دیگر بر کرسی ریاست جمهوری تکیه بزنند.- دکتر حسن روحانی، رئیس جمهوری که در سفرهای استانی، اغلب، از استقبال وسیع مردم کم بهره است، و در انتخابات اخیر خبرگان نیز، با ریزش رأی در استان تهران، یعنی، اصلیترین نقطه امید آرای خود مواجه شد، میرود تا بار دیگر، رئیس جمهور ایران شود، و برداشت من این است که شاید استمرار این دولت شدیداً نخبهگرا، برای برخی نخبگان، «منفعتزا» باشد، ولی، برای کشور، خطرناک است؛ زیرا، این دولت شدیداً پیر، و قویاً نخبهگرا، در شرایط اقتصادی و اجتماعی فعلی، ابداً توان بسیج ظرفیتهای مردمی برای نجات کشور را ندارد.
من، نخبگان کشور را دعوت میکنم که شجاعت روبهرو شدن با آن چیزی که این کشور، واقعاً بدان احتیاج دارد را به خود بدهند.
سیاست، باید از یک نخبهگرایی ضد مردمی، ضد لبوفروش و ضد راننده تاکسی رها شود، و بار دیگر ضمن احترام به مردم، به یک سیاست انقلابی و مردمی باز گردد، تا این انقلاب بتواند، همچون گذشته، با «بسیج» مردم، موانع را از سر راه خود بردارد.
اگر «اقتصاد مقاومتی» برای برخی نخبگان سیاسی، چیزی جز لقلقه زبان یا تملق نیست، نمیتوانند به استمرار این دولت رأی بدهند. این دولت، آشکارا و بدون پردهپوشی، گرایشی به مردم ندارد، و قاطبه مردم نیز به آن، روی خوشی نشان نخواهند داد و اعتماد نخواهند کرد.
* کاوش در قضیه
1.در سه سال گذشته، «بسیج»، توانسته است، 230 هزار شغل را در کشور احیا و ایجاد کند، بدون آن که هزینهای برای دولت داشته باشد (فارس، 13950603000820). در شرایطی که مردم، عمیقاً احساس میکنند که دولت، کشور را رها کرده است و همه امیدها را به برجام دوخته است، «بسیج»، چگونه راه سوم را گشوده است؟
2.در جوامع بسیار پیچیده امروز، روند تخصصی شدن باعث شده تا مردم، بسیار بیش از نخبگان، درباره موقعیت محلی و کار و زندگی خود اطلاع داشته باشند. این واقعیت، باید سازمانهای سیاسی که هم چنان به روش حکمرانی قدیمی و از بالا به پایین معتقدند را وادار سازد تا بفهمند بسیاری از مردم امروز قادر به حکمرانی بر خود هستند و تنها وظیفه دولت، «خدمتگزاری» و «بسیج» ظرفیتها برای تسهیل این حکمرانی مردمی است.
3.در تعریف حکمرانی، اولین چیزی که به ذهن میرسد، فردی است با یک موقعیت شغلی تحت عنوان حاکم که بر افراد تسلط دارد، اما، در مورد مردم هوشمند در جوامع بسیار پیچیده امروز، که توان حکمرانی حیطه محلی خود را دارند، حکمرانی، به عنوان یک «روند» تعریف میشود که میتواند حکمرانیهای فردی را با یکدیگر هماهنگ و به اصطلاح «بسیج» کند. بنا بر این، زمانی که حکمرانی را به عنوان یک «نقش تخصصی حاکم» تعریف میکنیم، آن را به چیزی محدود کردهایم که تنها به «گروه عقلا» مربوط میشود که به نحوی، سایر مردم را فارغ از عقل قلمداد میکند. این تعریف، نه فقط اهانتبار است، نه تنها محدودکننده است، بلکه نمیتواند برای زمانهای که در آن، روند انجام کارها و مسئولیتها تغییر کرده است، توضیح مناسبی ارائه دهد. حکمرانی، یک نقش تخصصی نیست، بلکه بیشتر نحوی «خدمتگزاری به ظرفیتها»ی همه مردم است.
4.در سازمانهای مفروض نخبگان نیاورانی، سلسله مراتب نخبگی-لبوفروشی، در عمل، از جانب همه و کل 9 طبقه پذیرفته شده است (بگذریم که تنها یک نفر سادگی ابراز آن را داشت). تمرکز بر «نقش تخصصی» در حکمرانی، همه قدرت را در دست عقلای نیاوران قرار میدهد؛ همان کسانی که میخواهند تا مردم را با برنامهریزی، سازماندهی و کنترل نارسای خود اداره کنند. این، چیزی است که اساساً باعث شده است تا حکمرانی، یک حالت گنگ و نامفهوم، از بالا به پایین و محدودکننده داشته باشد، طوری که مردم احساس میکنند که حکمرانان در حالی که نام خود را «عقلا» گذاشتهاند، بدیهیات طبخ لبو یا راندن تاکسی را هم نمیفهمند.
5.این شیوه حکمرانی، در مقابل، نسق حکمرانی انقلابی قرار دارد که عبارت است از یک لم «خدمتگزاری» که امام سید روح ا... موسوی خمینی (ره)، در نظر و عمل، رسم آن را پایه گذاشت. در این چارچوب، حکمرانی، چیزی فراتر از آن است که نخبگان به سادگی برای انجام گرفتن کار توسط مردم، دستور صادر کنند. امروزه، مردم و جوانان هوشمند و شدیداً سایبر، میتوانند خودشان، «چرخه زندگی» خود و بسیاری از فعالیتهای دیگر را حکمرانی کنند، بدون آن که نیاز باشد تا شخصی از ساختمان نیاوران، نقش رسمی هدایت آنها را بر عهده گیرد. به همین دلیل، حکمرانی، جدا از تخصص سیاستمدار، به نقشی برای همه تبدیل شده است. در این شرایط، تز امام در مورد «دولت خدمتگزار» بیش از پیش، تر و تازه به نظر میرسد.
6.حقیقت این است که نقش «سیاستمدار»، تنها بخشی خاص از روند کلی «مدیریت چرخه زندگی» را تشکیل میدهد. در شرایط پیچیده زندگی مدرن، مسئله سیاست، «مدیریت جمعی چرخه زندگی» است، و همه مردم باید در این روند همراهی کنند، و سیاستمدار نمیتواند به استناد تخصصهای جزئی خود در یک زمینه حقوقی یا مهندسی، خواهان صدرنشینی 9 طبقهای خویش باشد.
7.«بسیج»، ملهم از انقلاب اسلامی، متکی بر «خودحکمرانی»، از سیستمهای پیچیدهای استفاده میکند تا ضمن عمل در جهت متحد عقیدتی و توحیدی که توسط «فقیه حکیم جامع الشرایط» تعیین میشود، معیارهای اندازهگیری و تصمیمسازی دقیق و انعطافپذیری که در دسترس همه مردم مشارکتکننده هست را فعال میکند و صحنه پیچیده و کارآمدی از سیاست را به نمایش میگذارد. مردم، در هر حوزه محلی، اغلب، دانشی بهتر از نخبگان خود در اختیار دارند، و تصمیمات حساستر و دقیقتری میگیرند. حکمرانی، «روندی» است که توسط همه مردم شکل میگیرد نه فقط نخبگان.
8.حکمرانی یعنی، سازماندهی مناسب برای تشخیص اهداف درست و بهترین وسیله برای دستیابی به آنها، و اگر حکمرانی این باشد، بهترین سیاق حکمرانی، حکمرانی انقلابی و بسیجی خواهد بود. به عنوان مثال، زمانی که شما کارهایتان را اولویتبندی میکنید، در حال حکمرانی به خود هستید؛ شما مشغول اولویتبندی به معنی تصمیمگیری در این باره که چه فعالیتهایی بیشترین احتمال برای دستیابی به هدف مشخص را دارند و مهمترین کارها کدماند. به این ترتیب، حکمرانی مانند دخل و خرج روزانه، فرآیند تخصیص مناسب منابع برای حصول بهترین بازده، حتی، اگر این منابع، تنها زمان، دانش یا تجربه مردم باشد. مسلماً همه مردم میتوانند منابع محلی زندگی خود را مدیریت کنند، بدون این که لازم باشد یک نقش سیاسی رسمی به آنها اختصاص یابد، و ایده «بسیج»، به رسمیت شناختن این حقیقت است.
9.حکمرانی، بسیار با تحقق اهداف مرتبط است. شما میتوانید با یکی از روشهای زیر به این اهداف دست یابید: با شانس، با نابسامانی، یا با انتخاب روش مقرون به صرفه. و اگر شما رویکرد سوم را ترجیح میدهید، که اغلب مردم امروز چنیناند، پس، همه، یک پای فرآیند حکمرانی در دنیای امروز را تشکیل میدهند، چرا که، همه، انتخاب را به شانس و تقدیر و هرج و مرج ترجیح میدهند و میتوانند این ترجیح را محقق سازند. نخبگان نیاوران، خوب است بدانند که مردم، در جریان «مدیریت چرخه زندگی» خود، خوب میدانند که چگونه باید به اهداف چند گانه در چارچوب مقدورات محدود دست یابند، و این مدیریت بهینه و محلی، زمانی میسر است که بتوانند جنبههای کلیدی مقدورات خود را مدیریت کنند. و این، یعنی، آن که نخبگان، با طرد و عزل نظر از مردم، خود را از یک توان مدیریتی بزرگ و منتشر محروم کردهاند.
10.فرجام مطلب این که، بیزاری امروز مردم از برخی نخبگان سیاسی دولتی، به مفهوم بیزاری مردم از اصل نظام حکمرانی نیست. بیزاری از نخبگانی است که دیگر تعارف را کنار گذاشتهاند و در خاطرات خود مینویسند که چگونه رقابتهای انتخاباتی را به بازی گزینهها یا پولیتیک گریه تبدیل میکنند. در مقابل خاطرات برخی، مردم خاطراتی از «دولت خدمتگزار» دارند که در ذهن خود، آرزوهای آن را میپرورند، و هر جا نشانهای از آن بیابند، به سوی آن میشتابند. این که مردم به سازمان «بسیج» اقبال نشان دادهاند، و در این مدت که دولت هم توان ایجاد شغل چندانی نداشته، 230 هزار شغل را ردیف کردهاند، نشان میدهد که مردم، به یک حکمرانی انقلابی روی خوش نشان میدهند، ولی، اگر قرار است، دولت، دست به دست شدن قدرت در دست «عقلا» باشد، نه (توأم با اقتباسهای آزاد از میچ مک کریمون).